نویسه جدید وبلاگ

خبر خـیر ِتو از نقـــل رفیقـــــان سخت است
حفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است
لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است
کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است
ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است
ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است
زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است
کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...
دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است!!




ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد ورفت
چون رمیدنهای آهو، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت
کهنه ای بودم برای اشکهای این وآن
... هرکسی ما را به نوعی دستمالی کردورفت!
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت؛روی خاک خالی کردورفت
آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم،ولی
"واقعیت را به من تقدیرحالی کردورفت"



>کاظم بهمنی<






نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی