نویسه جدید وبلاگ
یك آینه هم تشنهء خندیدن من نیست
وقتی كه كسی منتظر دیدن من نیست
بیگـــــانگی از پردهء این پنجــــره پر زد
اما خبــــــری در پس پاییدن من نیست
انگـــار نه انگـــــار خـــــــدا آدمـمــان كرد
در یكنفــر اندیشهء پرسیـدن من نیست
من غنچــــــه ترین حادثهء كوچهء دردم
افسوس كسی در هوس چیدن من نیست
ــ هی موجیِِ امواج گل واشدهء عشق
چشمت به تماشای پلاسیدن من نیست...
بگذار كه زنجیر كند شب نفســــــم را
وقتی نفسی غیرت شوریدن من نیست
آی ای دل مجنون شده ام! عابر پاییز!
چیزی به زمستان و به خشكیدن من نیست...
فرهاد صفریان
نویسه جدید وبلاگ
یك آینه هم تشنهء خندیدن من نیست
وقتی كه كسی منتظر دیدن من نیست
بیگـــــانگی از پردهء این پنجــــره پر زد
اما خبــــــری در پس پاییدن من نیست
انگـــار نه انگـــــار خـــــــدا آدمـمــان كرد
در یكنفــر اندیشهء پرسیـدن من نیست
من غنچــــــه ترین حادثهء كوچهء دردم
افسوس كسی در هوس چیدن من نیست
ــ هی موجیِِ امواج گل واشدهء عشق
چشمت به تماشای پلاسیدن من نیست...
بگذار كه زنجیر كند شب نفســــــم را
وقتی نفسی غیرت شوریدن من نیست
آی ای دل مجنون شده ام! عابر پاییز!
چیزی به زمستان و به خشكیدن من نیست...
فرهاد صفریان
نویسه جدید وبلاگ
فرصتها مانندابرها می گذرند امام سجاد(ع)نویسه جدید وبلاگ
خبر خـیر ِتو از نقـــل رفیقـــــان سخت استحفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است
لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است
کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است
ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است
ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است
زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است
کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...
دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است!!
نویسه جدید وبلاگ
دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختمُ در مسیر باد ها
"نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی"
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
نیشها و نوشها چشیده ام
بس روا و نا روا شنیده ام
هرچه داغ را به دل سپرده ام
هرچه درد را به جان خریده ام
در مسیر باد ها
هرچه داغ را به دل سپرده ام
هرچه درد را به جان خریده ام
در عبور سال ها
نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی