محسن ناصحی

<div style="text-align: center; color: #000066;"><font size="2">وقتی از کوچه نا امید شدند آتش و در به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> هرچه سیلی افاقه ای ننمود هیزم تر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> ریسمان هست دست حیدر هست ، این وسط آن غلاف کارش چیست</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> احتیاجی نبود اوّل کار  ، دست آخر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> هرچه در چنته شقاوت بود یک به یک پشت خانه رو کردند</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> بدتر از ضربه لگدها میخ ، صدبرابر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> مرتضی – کوه استقامت و صبر – هیچ طوری ز پا نمی افتاد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> به در بسته خورده بودند و داغ همسر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> تیغشان در غلافشان خشکید گرچه آنجا سر تو را نزدند</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> سالها بعد در ته گودال تیغ و خنجر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> چونکه دیدند سینه ما را جز به این شعله ها نمی سوزند</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> خیمه های غروب عاشورا شعله ورتر به کارشان آمد</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> شهر بعد از تو جور دیگر شد کوچه های مدینه شد کوفه</font><br><font size="2"> </font><br><font size="2"> آنچه اوّل سر تو آوردند بار دیگر به کارشان آمد<br><br><br><br>***********<br><br><br></font><div> <h3>مقتل شروع شد....</h3> </div> <p> السلام علیک یا اباعبدالله </p> <p> **</p> <p dir="rtl"><font size="3">اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد<br>این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد<br>مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را<br>از جای بوسه های پیمبر شروع کرد<br>از تل دوید مرثیه قتلگاه را<br>از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد<br>از خط به خط مقتل گودال رد شد و<br>با گریه از اسیری خواهر شروع کرد<br>اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!<br>طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد<br>بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد<br>از روضه ربودن معجر شروع کرد<br>برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد<br>از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد<br>لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد<br>از التهاب مشک برادر شروع کرد<br>هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد<br>از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد<br>تیر از گلوی کودک من در بیاورید!<br>هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد<br>غش کردروضه خوان نفسش درشماره رفت<br>مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:<br>ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!<br>دم را برای روضه مادر شروع کرد<br>یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است<br>مداح بی مقدمه از  در شروع کرد<br>- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-<br>این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد<br>این شعر هم که قافیه هایش تمام شد<br>شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد<br><br></font></p> <p dir="rtl"><font size="3"> ********>>




نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی