اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند
یکصدا در همه کرب و بلا خندیدند
تا بسوزند دل فاطمه و ام بنین
پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند
تا که زیبایی چشم قمر از هم پاشید
همره حرمله اولاد زنا خندیدند
سر او خرد شد از ثقل عمود آهن
تا که دیدند سرش گشته دو تا خندیدند
تا شنیدند حسین "انکسر ظهری" گفت
به زمین خوردن شاه شهدا خندیدند
ضمن تبریک به هم سوی حرم می رفتند
قوم محروم ز شرم و ز حیا خندیدند
وقت پاره شدن گوش یتیمان حرم
نا کسان بی خبر از قهر خدا خندیدند
عاقبت لشگری از تیر گرفتارش کرد
به زمین خوردن در علقمه وادارش کرد
اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست ، خجالت زده از یارش کرد
دستش افتاد و نیفتاد علم از دستش
رحم الله به شیری که علمدارش کرد
تَرَک خشک لبش رو نمی انداخت به آب
غمِ چندین لبِ تاول زده ناچارش کرد
آبرو در خطر و مشک به دندانش بود
تیرِ نامرد به یک طفل بدهکارش کرد
گر چه خم شد کمر کوه ولی فایده داشت
سجده بر همت دریایی ایثارش کرد
سرِ درهم شده اش را سرِ نیزه بستند
زخمش انگشت نمای سرِ بازارش کرد