امام سجاد (ع)

یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی

از صبح زود تا به سحر گریه میکنی

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد

داری برای چند نفر گریه میکنی

وقتی که چشمهات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی

این طفل را به جان خودت اب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه میکنی

از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند

داری به قتل صبر پدر گریه میکنی

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی ؟

بادیدن اسیر کجا میرود دلت

بادیدن فقیر کجا میرود دلت

علی اکبر لطیفی



قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

**

چقدر گریه کردی آقاجان

مژه هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله هایت به لکنت افتادند

**

سربریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

علم با شکوه ساقی را !؟

**

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی بری از یاد

تا قیام ِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی بری از یاد

**

خون این باغ، گردن ِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می شد

چه خبر بود دور ِ طشت طلا

عمه ات داشت نصف ِ جان می شد

**

کاش مادر تو را نمی زایید!

گله از دست ِ زندگی داری

دیدن آب ، آتشت می زد

دل خونی ز تشنگی داری

**

تا نگاهت به دشنه ای می خورد

جگرت درد می گرفت آقا

تا جوانی رشید می دیدی

کمرت درد می گرفت آقا

**

جمل شام پیش ِ رویت بود

خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لبهای روضه دارت بود

**

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنی اید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانی اید

**

سوخت عمامه ات، بمیرم من

سوختن ارث ِ مادری شماست

گرچه در بندی از تو می ترسند

علتش خوی ِ حیدری شماست

**

خون خورشید در رگت جاری

از بنی هاشمی، یلی هستی

دستهای تو را به هم بستند

هرچه باشد توهم علی هستی

**

کاش می مُردم و نمی خواندم

سر بازارها تو را بردند

نیزه داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

وحید قاسمی




تنور خولی لعنة الله علیه

وای از غم عظیم ِ/نور دو عین زهرا

کنج تنور خولی/سر حسین زهرا

 

حرکت از کربلا به سمت کوفه

بر خاک قتلگاهت/فتاده نور عینم

ای کربلای پر غم/جان تو و حسینم







نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی